loading...
سوخته دلان
ava بازدید : 105 پنجشنبه 19 مرداد 1391 نظرات (0)


تو دل خسته ی من یه دنیا غم نشسته
بغض سیاه حسرت راه گلومو بسته
حکایتی غریبه این سرنوشت دلگیر
شاید که من تو خوابم خوابی بدون تعبیر

تقدیر من همین بود اشک و غروب و حسرت
خدا ببین چه جوری موندم تو بُهت و حیرت
این منی که می بینی یه خسته ی غریبم
تو این غروب دلگیر غصه شده نصیبم
منی که توی دنیا دیگه امید ندارم
نمی دونم خدایا چه جور دووم بیارم
خدا ببین که تنهام این دل چه بی قراره
انگار تو هفت آسمون نداره یه ستاره

سهم دلم سیاهی تو این دو روز دنیا
تو این شبای گریه حتی میون رویا
غمگین و بی قرارم حال خوشی ندارم
شکایت دلم رو من پیش کی بیارم

تنها نشستم اینجا غریب و بی نشونه
عجیبه سرنوشتم خدا اینو می دونه
به هرکی خوبی کردم غریبه با نگام شد
گف منو می خواد اما بغضی توی صدام شد
طوری که دیگه گریه کاری واسم نداره
وقتی داره به حالم آسمونم می باره
خدا ببین که تنهام این دل چه بی قراره
انگار تو هفت آسمون نداره یه ستاره

برچسب ها سرنوشت ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر تون درباره ی وبلاگم چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 80
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 273
  • بازدید سال : 7,198
  • بازدید کلی : 33,380
  • کدهای اختصاصی