من همانم که در خلوت از تو حیا نکردم و در آشکار نیز مراقب فرمانت نبودم
من آنم که وقتی مژده گناهی را شنیدم، شتابان به سوی آن رفتم
تو مهلتم دادی، توجه نکردم
تو پرده پوشی کردی، حیا نکردم،
با آنکه میدانستم از همه چیز خبر داری
ولی با تمام این حرفها،
خدایا .....
با بردباریت مهلتم دادی و گناهانم را پوشاندی و مرا عقوبت نکردی
گویی که گناهانم را از یاد برده ای و از کیفرم در گذشته ای
از این بالاتر، گویا تو از من شرم داری
بار خدایا ....
این را هم میدانی که وقتی گناه میکردم،
اعتقاد نداشتم که تو خدای من نیستی
و میدانستی که قصد لجبازی با تو ندارم
پس خدایا ....
مرا به حال خود رها مکن
چون با وجود تمام این گناهان، خودت میدانی که دوستت دارم