loading...
سوخته دلان
ava بازدید : 90 یکشنبه 22 مرداد 1391 نظرات (0)

فرشته ای آرام به روی من لبخند میزند…

صدای اذان درگوش شهر پیچیده،کودک احساس من دل به جاده میسپارد…حیات یک عشق آغاز میشود…اندیشه هایی نو زاده میشوند…
کودک بیتاب به فرشته سلام میکند…لحظه ای غرق سکوت میشوند…فرشته اشک میریزد…کودک نیز…و سکوت آسمانیشان میشکند…خداوند دارد نگاه میکند…به فرشته…به کودک…به احساس مقدسشان…رویایی خیس میان هرسه جاری میشود…و دوباره سکوت…
کودک آن روزها انگار اسیر شده است و خدا در انتظار…چه کسی قفس را میشکند؟!پرنده ی درون من سخت بیتاب پرواز است…آرام ندارد…پرنده گاهی خسته میشود…
یکسال دیگر از جوانی ام گذشت…من آرام تر شده ام…شاید صاف تر…در شب تولد خویش سخت در اندیشه ی فردایم…در تب و تاب سفر…در تلاش برای تحقق هزاران آرزو…من همیشه پرامیدم…همیشه صبور…

برچسب ها روز تولد من ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر تون درباره ی وبلاگم چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 80
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 270
  • بازدید سال : 7,195
  • بازدید کلی : 33,377
  • کدهای اختصاصی