loading...
سوخته دلان
ava بازدید : 118 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)

مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه

حسرت داشتن تو ٬ پیر شده ٬ عینک میزنه

صورتم سرخ شده بود ٬ اما حالا کبود شده

جدایی یه عمره داره توی اون چک می زنه

اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست

منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه

یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟

هنوزم کامپیوتر داره برام تک میزنه

حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم . . .

مثل تو کی آدمو جای عروسک میزنه ؟

دیشب از خواب پریدم خوب شد ٬ آخه دیدم یکی

داره به ماشین تو ٬ هی گل میخک میزنه

تو که تنها نبودی ٬ یکی پیشت نشسته بود

بگذریم ٬ این دل من همیشه با شک میزنه

اونی که بهم میگفت دوست دارم ٬ دوسم نداشت

دیده بودم واسه ی دختره سوتک میزنه

باورت میشه هنوز عاشقتم ٬ اون روز خوب

دل هنوز واست (( تولدت مبارک )) میزنه

تو زیاد دوسم نداشتی ٬ خوب مقصر نبودی

کی میاد امضا زیر قول یه کودک میزنه ؟

نه که بچه ها بدن ٬ پاک و زلاله قلبشون

ولی نبض عقلشون ٬ یه قدری کوچک میزنه

فکر نکن فقط توی ٬ رسمه یه وقتا حوصله

میره آسمون ٬ خودش رو جای لک لک میزنه

دختر همسایمون ٬ نمیدونه دوس نداری

داره دور قاب عکست گل و پولک میزنه

نه که فکر کنی به تو نظر داره ٬ میکشمش

مثلا داره رو زخمام گل پیچک میزنه

کارش این نیس ٬ طفلکی شب تا سپیده میشینه

گل و بوته و شکوفه روی قلک میزنه

راستی من چرا تو نامم اینا رو به تو میگم

نمیگم گوشای رویام دیگه سمعک میزنه

جز واسه نوار تو که توش صدای نازته

به نفس هام عطر سیب قندک میزنه

نامه مو جواب نده ٬ دوسم نداشته باش ٬ ولی

نذا اصلا نزنه قلبی که اندک میزنه

پیش هیچ کسی نرو ٬ حلقه دست کسی نکن

چون گناهه ٬ من هنوز دلم برات لک میزنه



سلام

سرسنگینی عیبی ندارد بهتر از این است که بشنوم غمگینی ٬ به فرض که دوستم نداری نه خودم ٬ نه

نامه هایم را  ٬ این خودش قانع کننده ترین دلیل دنیاست ٬ خودش کلی دلیل است ٬ راستی ممنون که

به شکل معجزه آسایی امسال روز تولدم یادت ماند . شاید هم کسی یادت انداخت اما تبریکت به همه ی

جزیره های کشف شده و کشف نشده ی دنیا می ارزید ٬ کلی ذوق کردم ٬ ببین دوست دارم یک چیز را

باور کنی ٬ زیبا ! به خدا هیچ کس تو را به اندازه ی من دوست ندارد ٬ بگو باورت شد ٬ ننویس . با غصه

تمامش می کنم فقط به خاطر اینکه میدانم هروقت کلاغ های قصه ی مادربزرگ به خانه هایشان رسیدند

و من و تو هم به هم می رسیم . درستست ٬ یعنی هیچ وقت ٬ یعنی غیر ممکن ست ٬ هرگز .

صفحه ی آخر را سفید می گذارم تا مثلا فقط برای دلخوشی ام تو جواب دهی با اینکه می دانم نمی

دهی ٬ به هر حال می تواین برای سرگرمی خط خطی اش کنی یا از آن اسکلت هایی که وقتی خودکار

یا مداد گیرت می آید می کشی ٬ بکشی . دیگر حرفی نیست فعلا با یک بیت شعر که نمی دانم در ذهن

کدام شاعر متولد شده تمامش می کنم :

                                     

                                      هرکس که گفت : بهر تو مردم دروغ گفت

                                      من راست گفته ام که برای تو زنده ام



کاش بیایم برای بی پناها سایبون باشیم

با دلای شکسته کمی مهربون باشیم

کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بذاریم

احترام دلای شکسته رو نگه داریم

کاش به مهربون ترا دینمونو ادا کنیم

سهم خوشبختیمونو وقف بزرگترا کنیم

کاش یه کاری بکنیم که خستگی ها در بشه

مرهمی بشیم که زخم آدما بهتر بشه

کاش که شاخه ی درخت زندگی رو نشکنیم

هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم

کاش که پاک کنیم تموم اشکایی که جاریه

خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه

کاش دس پرنده های بی پناهو بگیریم

توی آسمون بریم دامن ماهو بگیریم

کاش با مهربونیمون غصه ها رو کم بکنیم

رشته های عشق رو تا همیشه محکم بکنیم

کاش بشینیم پای صحبت اونا که بی کسن

اگه درد دل کنن به آرزوشون می رسن

کاش تو عصری که همش سنگیه و آهنیه

بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه

کاش هنوز دیر نشده قدر همو خوب بدونیم

نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم

کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره

آدمی چه بد باشه چه خوب باشه مسافره



غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز ؟

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمون اشک ریختنم بلد نیست

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم می دونم که تو چقد صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره

از دل تو می دونم هیچکی خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که بیاد تو برمیگردی ٬ لبخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره

غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس

سفر یه امتخانه به جون تو بلا نیس

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی



آشنای غریب سلام .

حقیقتش هنوز نمی دانم ناچاری یا دچار . اگر ناچاری که هیچ ٬ اما اگر دچاری به پیروی از آئین سرخ

شقایق های وحشی دشت جنون باید حالت را پرسید . گرچه پاییز گاهی فرصتی برای پرسیدن

نمی گذارد . من همان که گفتی کردم . چشم هایم را بر هیچ و همه بستم ٬ سنت را با تمام هر آن چه

جز بوی اوست بستم و در جوار پنجره ای که هنوز رو به اقبال بلند ستاره های صادق آسمان باز می شود

نشستم . حس می کنم باید اعتراف کرد که در نغمه هایت یک نیستان مثنوی به سوی رگه های خشک

یک احساس پر از زمزم تشنگی جاری بود .

من صدای گام های مصمم شمس را از لا به لای حضور زرد انتظار مولانا شنیدم . کافی بود چترت را به

کناری بگذاری آن وقت ٬ تر نشدن آسان بود . راستی آن ها که زیر باران چتر به دست می گیرند تا کی

می خواهند از سرنوشت بگریزند ؟ باید تقویم هایمان را ورق بزنیم ٬ من نگرانم ٬ نگران اتفاقی که هرگز

هیچ جا نیفتاده است ٬ شریکم در اندوه کسی که هیچ وقت به دنیا نیامده تا حالا بخواهد بمیرد ٬ دلم

شور پرنده ای را می زند که هیچ گاه هجرت نکرد تا بخواهد برگردد ٬ می هراسم از اینکه شاید مریم

نباشم ٬ ببین غریبه ٬ شاید به راستی من آن گمشده ای که در نغمه هایت موج می زند نیستم ٬ من با

عبور واژه از ذهن نا آشنای یک رهگذر بی اعتنا می شکنم با خیال حرفی که شاید هیچ گاه به زبان نیاید

ترک بر میدارم ٬ با اضطراب از چیدن شقایقی که شاید هیچ وقت چیده نشود می میرم ٬ من دلواپس آن

لحظه ای هستم که پریشانی گیسوان بید مجنون یک خاطره تلخ به ناگاه نسیم را تکان بدهد و کج شدن

مسیر یک رود خاطر نیلوفری چشم به راه را بیازارد . من تصور می کنم تا وقتی برای قربانی شدن آماده

نیستی به زبان آوردن فدایت شوم افزودن دروغی محض به باقی دروغ هاییست که تا به حال به همدیگر

گفته ایم .

میم آخر دوستت دارم اگر تا آسمان هفتم امتداد نیابد در ساقه هایش به راحتی می شود اثری از تردید

یافت ٬ ریشه ی دوستت دارم باید در تقدس ابرهایی باشد که هنوز به روی هیچ گلبرگی نباریده اند و

گونه ی هیچ گل سرخی را به یاد شکوفایی نینداخته اند حالا که برایت می نویسم خیال اطلسی های

بی قرار ایوان آرزوهایت جمع باشد ٬ پلک نمی زنم ٬ حالا غرق زخمه زدنم به سازی که هر کس نامی بر

آن می گذارد ٬ گاهی اشک بهترین مضراب برای نواختن شرجی ترین سمفونی دنیاست و گاهی نوازنده

یا شاعر برای تقدیم یک تکه آتش به آستان نیلوفری تمامی دلهای آشفته یک جرقه کم دارد .

تالار شیشه ای قلب های شفاف غرق سمفونی های نانوشته ایست که کسی تا به حال حتی پیش در

آمد آن ها را هم کشف نکرده است ٬ مردم حتی از خود نمی پرسند کنسرت قناری های اسیر قفس را

چه کسی رهبری می کند بی آنکه بدانند زخم قناری نیاز به رهبر ندارد ٬ مردم نمی دانند رهبر نغمه

سرایی های بلبلای آواره از زادگاه کیست که تا چشم به گل می دوزند بی اختیار مثل آفتاب گردان تغییر

جهت می دهند . هیچ کس از خود نمی پرسد باران که گاهی از سر وجد و سماع به روی پنجره های

آلوده به عادت غوغا می کند نخستین اثر خود را به چه کسی تقدیم کرده است .

مردم عصر ما حتی پرسش هایشان را گم کرده اند ٬ پس چگونه می توان از آن ها انتظار پاسخ داشت ٬

ما با چنین مردمی معاصریم ٬ چه فرقی می کند ما هم مثا آنها بهتر نیست در تنهایی با هم باشیم ؟

بهتر نیست نه در کنار هم بلکه با هم نگران داغ هایی باشیم که بر دل شقایق ها ابدی خواهد شد ؟

بهتر نیست در عین اسارت رها باشیم و در عین رهایی مبتلا ؟

من از سفر هیچ نمی دانم هروقت می گویند سفر ٬ بی اختیار یاد تو می افتم ٬ حس می کنم بوی

هجرت می آید و گرچه می دانم به قول حافظ عزیز : (( شرط اول قدم آن است که مجنون باشی )) و از

مولانا آموخته ام : (( آن چه یافت نمی شود آنم آرزوست )) حالا مسافر من آیا این توشه برای آغاز

سفرت کافیست ؟

پیش تر ها یک جا در گوشه ای از کتاب زندگی خواندم (( نفس عشق درمان عاشق است نه نفش

معشوق )) ساده ترش هم همان است که نیاکانمان گفته اند : (( تا دوری ٬ عزیزی و وقتی نزدیک شدی .

. . )) و سهراب عزیز هم چه زیبا سرود ٬ همیشه فاصله ای هست ساده بگویم ببین ! مریم از آن قله

هایی نیست که وقتی فتحش کردی کنارش بگذاری گاهی لازمست بعضی قطعه ها را ناتمام سرود و

لذتش در آنست که هیچ وقت پایانش را ننویسی حالا که می نویسم چند تکه احتمال دوری از

خوشبختی از ناودان بلند تردیدم به روی حریری از جنس آرزوهای معصوم یک سرنوشت پر از ابهام چکه

می کند و همیشه اشتباه ما اینست که جای نگاه و گناه را تشخیص نمی دهیم همیشه انتخاب نوعی

اضطراب است و شاید اضطراب هم بخشی از انتخاب .

من اینگونه ام ٬ دخترکی که با سبدی از جنس تجربه در جنگل زندگی گام می نهد و تمشک های شوق

و حسرت را با خارهای تیزشان می چیند تا مبادا کسانی که دوستشان دارد پس از او به هوای چیدن

تمشک گرفتار خارهای تیز تقدیر شوند ٬ اما دخترک خوب می داند چه کسی را می شود دوست داشت

و وای بر روزگاری که سقف اعتماد دخترک را سنگ حادثه ی یک بی وفایی بر سر رویاهای کالش آوار کند

برای آن که اول ببازی و سپس بسازی فرصت نیست ٬ تنها برای شناختن و ساختن اندک فرصتی

باقیست . میان فراق و اشتیاق باید یکی را برگزید . عصر ٬ عصر سیب و فریب ٬ رنگ و نیرنگ ٬ ماه و نگاه

 آه و گناه ٬ لذت و حسرت ٬ هجرت و عادت ٬ عابر و مسافر و تفال و تحمل است .

مدهوش آن نیست که مشغول جام و سرگرم باده است ٬ مدهوش آن است که از شام تا سحر برای

باختن هستی خویش به بهای نگاهی آماده است ٬ پس او که بی باده آماده است ٬ دلداده است .

من تنها مسافری از دیار رسوایی و عابری از کوچه های مه آلود ابهامم . گاهی لفظ غریب آشنا ٬ از آشنا

زیباترست چرا که او گفت : (( که با ما هر چه کرد آن آشنا کرد )) ما هر دو غریبیم به صحرای وجود و

آشناییم چرا که عطر احتمال بودن مرشدی مشترک ما را تا بدین جا به هم نزدیک کرده است .

فراموشی نکرده ام وقت رفتنت را وقتی کسی جز تو مرا ندید و من هم کسی را جز تو ندیدم . در این

شرجی بی مثال که عشق به آسانی لا به لای حجم وسیع گلدسته های سرشار از عطر باران خورده ی

زلف های موج دار پریشانت قابل دیدن است حال عجیبی دارم .

اینجا دیدار موج می زند و اوج ٬ هوای پرواز به صعود قله ی یک فتح بی نظیر را کرده است ٬ خلوص و

خلسه در آمیخته اند ٬ چنان که ساحل روی فوران درد موج های آواره بی امان تاب می خورد و دستی

نامرئی شاید شبیه دست های تو بی آنکه بخواهد بشناسمش چینی نازک تنهاییم را با طرحی از

مخمل رویایی یک پونه ی وحشی بند می زند . کسی حادثه را خبر می کند و عکس احساس برنده

شدنم روی حوض بلوری اندیشه می افتد ٬ باران یک ریز گوی سبقت را از اشک می رباید . صدای موزون

و لطیف اسارت یک رها در قفس آسمان چشم خیره شدگان به سرنوشت را آزار می دهد و من همچنان

تا رسیدن به تو پارو می زنم .

قرار ما هرکجای دنیا که باران شدید تر بود ٬ هرجا که هیچکس نشانی اش را نمی دانست ٬ شاید هم

یادش نمی ماند ٬ هرکجا نسیم به پایان می رسید و طوفان منتظر اجازه ی تولد بود ٬ قرار ما تمام جزیره

های ناشناخته ٬ نرسیده به هیچ ٬ زیر آلاچیق های آرزو جنب نخستین جای پایی که روی برف می ماند ٬

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر تون درباره ی وبلاگم چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 80
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 266
  • بازدید سال : 7,191
  • بازدید کلی : 33,373
  • کدهای اختصاصی