loading...
سوخته دلان
ava بازدید : 117 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)

مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه

حسرت داشتن تو ٬ پیر شده ٬ عینک میزنه

صورتم سرخ شده بود ٬ اما حالا کبود شده

جدایی یه عمره داره توی اون چک می زنه

اونی که من نمیخواستمش ولی منو میخواست

منو میبینه یه وقت دوباره چشمک میزنه

یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟

هنوزم کامپیوتر داره برام تک میزنه

حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم . . .

مثل تو کی آدمو جای عروسک میزنه ؟

دیشب از خواب پریدم خوب شد ٬ آخه دیدم یکی

داره به ماشین تو ٬ هی گل میخک میزنه

تو که تنها نبودی ٬ یکی پیشت نشسته بود

بگذریم ٬ این دل من همیشه با شک میزنه

اونی که بهم میگفت دوست دارم ٬ دوسم نداشت

دیده بودم واسه ی دختره سوتک میزنه

باورت میشه هنوز عاشقتم ٬ اون روز خوب

دل هنوز واست (( تولدت مبارک )) میزنه

تو زیاد دوسم نداشتی ٬ خوب مقصر نبودی

کی میاد امضا زیر قول یه کودک میزنه ؟

نه که بچه ها بدن ٬ پاک و زلاله قلبشون

ولی نبض عقلشون ٬ یه قدری کوچک میزنه

فکر نکن فقط توی ٬ رسمه یه وقتا حوصله

میره آسمون ٬ خودش رو جای لک لک میزنه

دختر همسایمون ٬ نمیدونه دوس نداری

داره دور قاب عکست گل و پولک میزنه

نه که فکر کنی به تو نظر داره ٬ میکشمش

مثلا داره رو زخمام گل پیچک میزنه

کارش این نیس ٬ طفلکی شب تا سپیده میشینه

گل و بوته و شکوفه روی قلک میزنه

راستی من چرا تو نامم اینا رو به تو میگم

نمیگم گوشای رویام دیگه سمعک میزنه

جز واسه نوار تو که توش صدای نازته

به نفس هام عطر سیب قندک میزنه

نامه مو جواب نده ٬ دوسم نداشته باش ٬ ولی

نذا اصلا نزنه قلبی که اندک میزنه

پیش هیچ کسی نرو ٬ حلقه دست کسی نکن

چون گناهه ٬ من هنوز دلم برات لک میزنه


ava بازدید : 94 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)

دنبال وجهی می گردم

که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان 
مهربانی دست هات
...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری 
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
ava بازدید : 90 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)


  من همانم که در خلوت از تو حیا نکردم و در آشکار نیز مراقب فرمانت نبودم





 من آنم که وقتی مژده گناهی را شنیدم، شتابان به سوی آن رفتم


 تو مهلتم دادی، توجه نکردم


 تو پرده پوشی کردی، حیا نکردم،


 با آنکه میدانستم از همه چیز خبر داری


  ولی با تمام این حرفها،


 خدایا .....


با بردباریت مهلتم دادی و گناهانم را پوشاندی و مرا عقوبت نکردی 

 گویی که گناهانم را از یاد برده ای و از کیفرم در گذشته ای


 از این بالاتر، گویا تو از من شرم داری


  بار خدایا ....


 این را هم میدانی که وقتی گناه میکردم،


 اعتقاد نداشتم که تو خدای من نیستی


 و میدانستی که قصد لجبازی با تو ندارم


 پس خدایا ....


 مرا به حال خود رها مکن


 چون با وجود تمام این گناهان، خودت میدانی که دوستت دارم


خدایا دستم بگیر که  تنها تو مهربانترین مهربان هایی




ava بازدید : 87 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)


به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر


                       دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر


                       پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را   


                         قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر


                      میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم 


                               برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر


                     دلم را درمیان نامه ام  پچیده می یابی  


                       کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در


                     درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد


                     تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر


                    میان برگ ماه پیچیده  تقدیم تو میدارم 


                    دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر


                                     ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق  


                   دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای  آخر


ava بازدید : 89 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (1)


عاشق                           عاشق تر

نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه

فقط  خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای

سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه  ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی  ،  شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون  نمی

باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که  نیستی  توی  این خونه ،   دیگه  آشفته

بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از

رنگ  و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از

 تو

 

ava بازدید : 93 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)

 امشب میخواهم درد دل کنم


دوس داری بشنوی و بخوانی؟!


میدانم که میبینی و میخوانی!!


...


به نام پیوند دهنده قلبها!


آی مردم


من کسی داشتم چون دریای مهربانی


من کسی داشتم همانند الهه عشق!


من کسی را داشتم!


چرا بعضی افعال حال آدم را بهم میزند؟!


چرا این افعال گذشته ای را یاد آور میکند که هر لحظه اش مروری بر عشق است؟!


ولی میخواهم بدانی


گذشته,گذشته!!


همه چیز تمام شده


سرنوشت جفت بودن ما را نخواست!


پس درگذر از عشق!


همانطور که من گذر کردم!


و بدان یک پرنده رها مرا گذر داد!!

.

http://img4up.com/up2/75915848212170569672.jpg


ava بازدید : 88 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)
این منم

کسی که خسته و دلشکسته ادامه میدهد

کسی که مینویسد در صورتی که نمیخواهد

لحظه هایی را در زندگی خویش ثبت کرده ام که هر کدام تجلی یک زندگی روشن بود

وحال

زندگی جدیدی دارم

حالم خوبم است

حقیقت معنای عشق را فهمیده ام و با جدایی کنار آمده ام

پس مینویسم اینبار برای کسی که میتواند و میخواهد

در لحظات سخت تنهاییم کنارم باشد و مخاطب خاصم به شمار بیاید

حال من با او خوب است و او نیز با من

خدایا اینبار به درگاهت التماس میکنم و میخواهم

آغوش گرمش را از من دریغ نکنی که اینبار

میشود آنچه باید میشد!
.
http://img4up.com/up2/14125757496319590409.jpg

ava بازدید : 90 سه شنبه 24 مرداد 1391 نظرات (0)
گاهی وقتا دلت میگیره

دلت میگیره از کسایی که باید باشن و نیستن

دلت میگیره از بازی سرنوشت

دلت میگیره از تکراری شدن روزگارت که ول کنتم نیست!!

آره دلم گرفته

دلم گرفته فلانی!

دلم گرفته چون میبینم نمیتونم فراموشت کنم

دلم گرفته از تکراری شدن روزگارم که ول کن من نیست!!

دلم گرفته ولی نمیتونم چیزی بگم

هیچی ندارم که بگم
.
http://img4up.com/up2/71835690858712814370.jpg


ava بازدید : 90 یکشنبه 22 مرداد 1391 نظرات (0)

فرشته ای آرام به روی من لبخند میزند…

صدای اذان درگوش شهر پیچیده،کودک احساس من دل به جاده میسپارد…حیات یک عشق آغاز میشود…اندیشه هایی نو زاده میشوند…
کودک بیتاب به فرشته سلام میکند…لحظه ای غرق سکوت میشوند…فرشته اشک میریزد…کودک نیز…و سکوت آسمانیشان میشکند…خداوند دارد نگاه میکند…به فرشته…به کودک…به احساس مقدسشان…رویایی خیس میان هرسه جاری میشود…و دوباره سکوت…
کودک آن روزها انگار اسیر شده است و خدا در انتظار…چه کسی قفس را میشکند؟!پرنده ی درون من سخت بیتاب پرواز است…آرام ندارد…پرنده گاهی خسته میشود…
یکسال دیگر از جوانی ام گذشت…من آرام تر شده ام…شاید صاف تر…در شب تولد خویش سخت در اندیشه ی فردایم…در تب و تاب سفر…در تلاش برای تحقق هزاران آرزو…من همیشه پرامیدم…همیشه صبور…

ava بازدید : 105 یکشنبه 22 مرداد 1391 نظرات (0)

حق با تو بود یه جا باید تموم شه
تا کی روزات به پای من حروم شه
خزونمون منتظر بهار نیست
حق با تو بود رسیدنی تو کار نیست
حق با تو بود گذشت دیگه جوونی
ستاره و گریه و مهربونی
گذشت دیگه از منو تو بهونه
دیوونه بازی های عاشقونه
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود

حق با توئه روزا دیگه یه رنگ نیست
انگاری عاشق شدنم قشنگ نیست
تو راست میگی پای ما رو زمینه
حق با توه منطق دنیا اینه
حق با توه حق با تو بود همیشه
تقدیر ما هیچوقت عوض نمیشه
انگار دیگه با این چشمای قرمز
باید بهت بگم گلم
خداحافظ خداحافظ خداحافظ
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود
یکی بودو یکی نبود باشه برو بود و نبود
حق با توه همه کسم من بدم عیب از تو نبود

ava بازدید : 102 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)

                

امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو  بودن

هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده …

تنهای تنها میون این همه آدم سخته.

دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم

وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم

خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی

ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم

سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم

اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود

خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی

من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده .

ava بازدید : 103 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)


سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم

یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی
تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

ava بازدید : 81 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)


به اندازه‌ی تو کسی نیست.. که بتونه غممو کم کنه
بدونه یه وقتایی لازمه.. که تنهام بذاره و ترکم کنه

کسی نیست مثل تو با صداش.. بخوابم و رو ابرا بیدار شم
همیشه بلد باشه چیزی بگه که.. تو اوج دلتنگی خوشحال شم

تو همونی که صدام کرد.. اسممو به یادم آورد
منو آغوشش گرفت و.. صد دفعه با من زمین خورد

به اندازه ی تو کسی نیست.. که دستام به دستاش عادت کنن
یه جوری کنارم نشستی همه.. به آرامش من حسادت کنن

کسی نیست مثل تو با صداش.. بخوابم و رو ابرا بیدار شم
همیشه بلد باشه چیزی بگه که.. تو اوج دلتنگی خوشحال شم

تو همونی که صدام کرد.. اسممو به یادم آورد
منو آغوشش گرفت و.. صد دفعه با من زمین خورد

ava بازدید : 97 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)


واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی

پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها

نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین
بیا بگذر از این همه فاصله.. بیا ساعتی پیش قلبم بشین

کنارم بشین با تو حالم خوشه.. بذار عطر تو باشه تو این فضا
بذار اون رز صورتی تازه شه.. بذار که جدایی بشه روسیا

ava بازدید : 84 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)


دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم می‌میرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم ..یاورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

ava بازدید : 106 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)


از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرش همونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنی

از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی

صدات میکنم تا همه بشنون .. جواب  صدام غیر  پژواک نیست
من اونقد شکستم حس میکنم .. که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست

یه جوری دلم تنگ میشه برات .. محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت .. جای خالیتو تو دلم پر کنی

ava بازدید : 108 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)
        
پس از مرگم در سوگ من منشین
آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
که به دنیا اعلام می کند: من رها گشته ام ؛ 
ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی, به خاطر نیاور
دستی که آنرا نوشت, چرا که آنقدر تو را دوست دارم 
که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم 
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من , با زندگی من به زوال بنشیند 
مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام (از جدایی دو عاشق) خوشحال شود.
ava بازدید : 103 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)

              

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست 
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست 
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت 
که در این وصف زبان دگری گویا نیست 
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما 
غزل توست که در قولی از آن ما نیست 
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست 
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم 
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست 
این که پیوست به هر رود که دریا باشد 
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست 
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم 
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست

ava بازدید : 83 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (1)
         
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش هستی بیدار نخواهم شد 
امروز چنان مستم از باده ی دوشینه 
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد 
تا هست 
ز نیک و بد در کیسه ی من نقدی 
در کوی جوانمردی عیّار نخواهم شد
آن رفت که می رفتم در صومعه هر باری 
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد 
از توبه و قرّابی بیزار شدم، لیکن 
از رندی و قلاّشی بیزار نخواهم شد 
چون یار من او باشد بی یار نخواهم ماند
چون غمخورم او باشد غمخوار نخواهم شد 
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم 
تا غمخورم او باشد غمخوار نخواهم داشت 
چون ساخته ی دردم در حلقه نیارامم
چون سوخته ی عشقم در ناز نخواهم شد 
تا هست عراقی را در درگه او بازی 
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد
ava بازدید : 105 جمعه 20 مرداد 1391 نظرات (0)
                                                            

                                 کوله بار سفرت رفت و نگاهم را برد

                           نه تو دیگر هستی نه نگاهت

                           که در ان دلخوشیم سبز شود

                         سایه می داند که به دنبال نگاهت

                                همچون ابر سرگردانم

                         هیچ کس گمشده ام را نشناخت

                              تابش رایحه ای خبر اورد

                                 کسی در راه است

                         چشمی از درد و دلم اگاه است

                    کاش هیچ وفت عشقی متولد نمی شد

                               که روزی احساس بمیرد

 

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر تون درباره ی وبلاگم چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 80
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 59
  • آی پی دیروز : 37
  • بازدید امروز : 76
  • باردید دیروز : 75
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 233
  • بازدید ماه : 233
  • بازدید سال : 7,158
  • بازدید کلی : 33,340
  • کدهای اختصاصی